من بچه بودم مدرسه هم نمیرفتم
نزدیک خونمون یه مدرسه ابتدایی بود که هر روز به دانش اموزا یه پاکت شیر میدادن
بعضیا ک این شیرا رو نصفه میخوردن مینداختن تو سطل اشغالی
تو ساعتای کلاس هم ما میرفتیم تو حیاط مدرسه با یه کاسه
هیچی دیگه این شیرا رو بر میداشتیم میریختیم تو کاسه
میبردیم میدادیم به همسایه بیچاره مون بعد میگفتیم
خالهههه مامانم شیر فرستاده براتون
بیچاره چقد خوشحال میشد
.
.
بچه که بودم،وقتی با بابام میرفتم حموم
بعدش تا سه روز مثل این عروسکای حبابساز حباب میدادم بیرون.
آخه با لیف کاموایی چنان دک و پوزمون رو به هم میمالید
انگار داره سیب زمینی میشوره
تازه برای صرفه جویی آب هم نمیریخت
تا قشنگ کف صابون از چشممون بره داخل از دهنمون در آد...!!